زیباترین آرزوی ما،حسین جان مازیباترین آرزوی ما،حسین جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

خدا جوونی ،نی نی مو نو فرستاد..

ازم بیشتر بدونین

خواستم توو این پست بیشتر از خودم بگم تا راحت تر با هم در ارتباط باشیم.من و آقای همسر ی دو سال و چند روزی میشه با هم زندگی عشقولانه خودمون رو شروع کردیم.یه دو ماهی هم میشه به طور کاملا عاقلانه و با برنامی ریزی داریم برای نی نی هی دعوتنامه می فرستیم.خدا کنه زودی بیاد.همین ماه. چرا میگم عاقلانه چون همین پارسال در طی چند عملیات ضربتی و خیلی ناهماهنگ و بی مقدمه و الکی پلکی و به زور اینجانب(همسر نمیخاست نی نی ) اقدام به بارداری نمودیم که نتیجه ای کارگر نیفتاد.همان به،که نیفتاد چون واقعا خیلی بدون برنامه ریزی و بدون مراقبت های قبل بارداری انجامیده بود.از من میشنوین شما مثل من زیاد احساساتی نشین که واسه بچه هول بزنین.خیلی با آرامش و ریلکس ...
8 آبان 1391

اولین پستی که می نویسم

* به نام ان مهربان دوست که چشمانمان منتظر مهربانی اوست..* سلام...سلام...سلام نمیدونم بعنوان اولین پست چی باید بنویسم.فقط اینکه خوشحالم که وبلاگ دار شدم و ازاین به بعد خاطرات خودم و همسری و انتظار شیرینی رو که قبل از اینکه نی نی موچولو دعوتمون رو قبول کنه وبیاد تو دل مامانیش(خودمو میگما ) ثبت میکنم.هیس...همسری از این وبلاگ بی خبره گذاشتم بعد از اینکه نی نی دار شدیم بهش بگم.شمام فعلا هیچی نگید.. پس این وبلاگ از امروز یعنی امشب به طور کاملا رسمی و مخفیانه!کار خودش رو شروع میکنه.....هوراااااااااااا دوست جونیا کمک کنید تا وب خوب و ابرومندی تحویل شما،نی نی و البته همسری گلم بدم. میسیی... با توکل به تو ای مهربانترین مهربان...
7 آبان 1391